۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

***

دیروز هم طبق معمول رفتیم تورنتو و تا عصر اونجا بودیم چند ساعتی رو تو فرویومال گذروندیم ناهار رو هم همونجا خوردیم از سوپر خوراک هیچ خریدی نکردیم و فقط مجله های ایرانی رو برداشتیم. 
عصری که رسیدیم برلینگتون رفتیم مایکلز که مرجان چند روز پیش راجع بهش نوشته بود. عجب جایی بود اصلا دلم نمیخواست بیام بیرون خیلی خرید نکردیم چون به قول مرجان اول آدم باید یه ایده داشته باشه بعد براش خرید کنه فقط یه کیت گردن بند و دستبند برای دخترم خریدم که همون دیشب با هم درست کردیم یه سبد حصیری هم برای آشپزخونه. خیلی فروشگاه جالبیه حتما اگه میتونین یه سر به این فروشگاه بزنین.

۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

***

یکی از مراکزی که بعد از ورود به کانادا میتونین بهش مراجعه کنین multicultural centre هست که سرویسهای مختلفی دارن و حتی برای پیدا کردن کار بهتون کمک میکنن. 
من آدرس اینترنتی یکی از این مراکز رو که مربوط به منطقه هالتون میشه براتون میذارم مسلما تورنتو هم داره. 
موفق باشید

***

امروز هوا خیلی سرده خیلی صبح که دخترم رو میبردم مدرسه دمای هوا بیست درجه زیر صفر بود هوا آفتابیه ولی واقعا سرده. 
دوباره دیروز سرما خوردم. نمیدونم چرا تند تند مریض میشم انقدر آب نمک قرقره کردم و شیر و چای داغ خوردم که حد نداره. دیشب نتونستم برم کلاس زبان. 
من نمیدونم این کانادائیها پنگوئن اند؟ چی اند؟  دو سه روز پیش حسابی خودمو پوشوندم رفتم دنبال دخترم از مدرسه بیارمش یه دختر تین ایج رو دیدم که یه تی شرت پوشیده بود و یه کاپشن و زیپ کاپشنش باز بود سر و کله اش هم باز بود و چیزی سرش نبود!! چطور تو اون هوا راه میرفت نمیدونم!! 
مدرسه ایرانی دخترم ازم خواسته که فصل نامه مدرسه رو براشون تایپ کنم هفته پیش تو همون مدرسه نشستم تایپ کردم تموم شد احتمالا تا آخر سال یکی دو تا دیگه باید تایپ کنم براشون. خوبه اینجوری سر خودم هم گرم میشه.

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

فیلم

یه سایت خوبی دوستم بیتا بهم یاد داد که میتونیم فیلمهای جدید حتی فیلمهای روی اکران رو توش پیدا کنیم آدرسش رو میذارم شاید خوشتون اومد و استفاده کردین من خودم بیشتر کارتون باربی برای دخترم میذارم ببینه.

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

مخچه

این روزها خیلی معمولی گذشته یکی دو بار که هوا خوب بود و از طوفان خبری نبود رفتم پیاده روی. هفته پیش یکشنبه رفتیم IKEA و کل بعد از ظهرمون رو اونجا گذروندیم. من و همسرم تو رستورانش نشستیم به قهوه خوردن و حرف زدن دخترمون هم رفت قسمت بچه ها بازی کرد. قسمت بازی بچه ها محدودیت زمانی داره وقتی 45 دقیقه تموم شد همسرم رفت دخترمون رو بیاره منم برای خودم نشسته بودم و داشتم یواش یواش یه آهنگی رو زمزمه می کردم آهنگه این بود: دلم میخواد که روزی صد هزار بار ** بهت بگم دوست دارم عزیزم ** دلم میخواد که عمر و زندگیمو ** به پای عشق خوب تو بریزم*** یهو یه خانم مسن کانادایی که میز کناری نشسته بود بلند شد که بره بهم گفت your voice is nice  من کلی خجالت کشیدم و دستمو گذاشتم روی صورتم خانمه گفت it does ازش تشکر کردم و خانمه رفت.
هفته گذشته وقت دکتر گوش و حلق و بینی داشتم تست شنوایی ازم گرفت و یه سری سوال و یه کارایی گفت انجام بده دادم گفت گوشهات مشکل نداره. سرگیجه ام خوب شده ولی گاهی سمت چپ سرم احساس سنگینی میکنم. دکتر خانوادگی گفته بود برم پیشش چون بیمارستان جواب سی تی اسکن رو براش فرستاده بود روز شنبه رفتم دکتر گفت یه چیز کیست مانند روی مخچه ت داری ولی چون سی تی اسکن بافت نرم رو نشون نمیده باید بری ام آر آی گفتم بیمارستان بهم وقت داده برای اپریل. گفتم حالا یعنی این چیه؟ حالا چه بلایی سرم میاد؟ دکترم گفت باز این سوژه پیدا کرد چیزی نیست احتمالا مایع نخاع یه جا جمع شده خلاصه یه مرض به بقیه امراضم اضافه شد.
امروز هوا خیلی خیلی خوبه دمای هوا پنج شش درجه بالای صفره یه هشت کیلومتری هم داره باد میاد یه بارون قشنگی هم میباره منم یه نیم ساعتی پیاده روی کردم. جای همتون خالی.

۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

نوروز

امروز یه ایمیل گرفتم که عید نوروز در تقویم جهانی به نام ایرانیها ثبت بشه یا افغانیها. یه لینکی هم برای امضا فرستادن که من میذارم اگه دوست داشتین امضا کنین. خودم که کلی فحش و بد و بیراه گفتم و این فرم رو امضا کردم.

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

***

دیروز همسر مهربان یه دو ساعتی زودتر اومد خونه با هم رفتیم دنبال دخترم هوا آفتابی ولی سرد بود یه کم تو حیاط مدرسه ایستادیم دخترم بازی کنه بعد که دیگه تحمل سرما رو نداشتیم سوار ماشین شدیم رفتیم Maple View Mall به صرف هات چاکلت تیم هورتونز. از وقتی اومدیم این خونه خیلی تیم هورتونز نرفتیم چون بهمون انقدر نزدیک نیست که بشه پیاده رفت.
دیروز از وال مارت یه کم خرید کردیم یه ساندویچ میکر بلک اند دکر خریدم. توش مرغ گریل درست کردم خیلی خوب شد.
کانال W داره یه فیلم نشون میده که اشک منو درآورده اسمش هست Guilt by association.
هوا همچنان سرده و امروز خبری از آفتاب نیست.

۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

چرا فقط وال مارت؟

چند روزه که هوا آفتابی و خوبه سرد هست گاهی برف میاد ولی معمولا روزها آفتابیه.
امروز مامان یکی از همکلاسیهای دخترم تو حیاط مدرسه اومد طرفم و گفت اگه میشه با هم قرار بذاریم پارکی کتابخونه ای جایی بریم  بچه هامون با هم بازی کنن منم قبول کردم حالا باید یه روز قرار بذاریم بریم کتابخونه تو این سرما پارک که نمیشه رفت.
یه چیزی یادم رفته بود بنویسم روز باکسینگ دی که رفتیم Maple View Mall رفتیم Sears یه چیزی اونجا برای خودم گرفتم که با هزار و یک منت نوشته بود یکی بخر دو تا ببر دو تاش شد 48 دلار یکی دو روز بعد که داشتم فلایر وال مارت رو چک میکردم دیدم چیزی رو که من با هزار منت فروشنده و خوشحالی و احساس پیروزی خودم خریدم و برام دونه ای بیست و چهار دلار تموم شده وال مارت گذاشته دونه ای 19 دلار دوست داشتم موهامو دونه دونه بکنم. دقیقا همون مارک و همون جنس بود. سرانجام به این نتیجه رسیدم که هیچ کجا بهتر از وال مارت نیست. 
گوشت گوسفندی که از سوپر خوراک گرفتیم خیلی خوبه اصلا بوی بد نمیده گوشت چرخ کرده هم ازش گرفتیم  که گوساله بود با چربیهای گوشت گوسفندی یه دور چرخش کرد خیلی خوب شد. سوپر خوراک نونهای خیلی خوبی هم داره. مدتیه که از اونجا خرید میکنیم ولی اونجا غذا نمیخوریم خیلی تمیز نیست. کباب که فقط کباب عادل.
جدیدا به یه موضوعی پی بردم که تو برلینگتون خیلی عرب زندگی میکنن اکثرا هم اهل فلسطین هستن ولی هنوز دلیلش رو نمیدونم.

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

گدایی

شلنگ ماشین لباسشویی سوراخ شده بود و آب میداد جمعه شب رفتیم canadian tire یکی خریدیم من از لاندری اینجا استفاده میکنم ولی میخواستم کفش بشورم کفش رو هم که نمیشه تو ماشین لباسشویی عمومی که ملت لباساشونو میشورن بشوری.
شنبه رفتیم تورنتو دخترم رو گذاشتیم مدرسه و خودمون با فلاسک چاییمون رفتیم فرویومال از تیم هورتونز شیرینی خریدیم و مشغول شدیم. یکی دو ساعتی رو اونجا گذروندیم. بعد رفتیم پینات پلازا همسرم موهاش رو کوتاه کرد بعد هم رفتیم سوپر خوراک برای خرید نون و پنیر.
دو سه بار دیدم که یه آقای مسنی دم در سوپر خوراک می ایسته و تکدی گری میکنه این هفته که دیدمش اول عصبانی شدم گفتم یعنی چی اینجا اگه بیکار هم بشی دولت بهت کمک میکنه ولی بعد به خودم گفتم کسی رو منع نکن آدم از زندگی مردم خبر نداره اینی که تو این سرما میاد آویزون مردم میشه و با خواهش و تمنا پول میگیره برای تفریح نمیاد اونجا ما که نمیدونیم چه شرایطی داره. حتی یه آقایی که چهره اش مثل افغانیها بود شروع کرد باهاش دعوا کردن که ما آبرو داریم این کار رو نکن .......
به محض اینکه مدرسه دخترم تعطیل شد گازشو گرفتیم اومدیم خونه و ساعت پنج و بیست دقیقه خونه بودیم تا رسیدیم خونه روی تخت غش کردم و دو ساعتی خوابیدم. نمیدونم چرا انقدر روز شنبه خسته بودم.
روز یکشنبه کفشها رو ریختم تو ماشین شست. ناهار هم هوس دمپختک کردم درست کردم کنارش هم چند تا میت بال یا همون گوشت قلقلی گذاشتم که صدای آقای همسر در نیاد. کلا یکشنبه از خونه بیرون نرفتیم نشستیم جلوی تلویزیون فیلم دیدیم و خواب بعد از ظهر کردیم.

پدر دوست دخترم حامله است


پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :
پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوستدختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. stacy چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و stacy بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.
با عشق،
پسرت،
john
پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه tommy. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن!

خبری نیست

خبری نیست جز اینکه دارم کتاب آئین نامه رانندگی رو میخونم البته کتاب انگلیسی نه فارسی به محض اینکه تموم بشه میرم امتحان میدم.
ساعت سه بعد از ظهر هست و باید حاضر بشم برم دنبال دخترم. داره برف میاد دمای هوا شش درجه زیر صفر شش کیلومتر در ساعت هم باد میاد.
خیلی خیلی کم از سرگیجه ام مونده که امیدوارم زودتر خوب بشه.

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

جینی

امروز هوا خیلی سرده سردیش هم بیشتر به خاطر بادیه که داره میاد. هوای تورنتو خیلی سردتر از اینجاست.
شب سال نو ساعت یازده و نیم شب رفتیم بیرون مهرک عزیز گفت که هفت تا ده شب سنترال پارک برنامه هست ما نرفتیم و آخر شب رفتیم دم lake shore ولی هیچ خبری از آتیش بازی نبود سوت و کور بود چند تا خانواده دیگه هم اونجا بودن اونا هم دنبال آتیش بازی میگشتن ولی خبری نبود. مراسم آتیش بازی رو به جای دوازده شب ساعت ده گرفته بودن مثل تولد بچه ها که عصری میگیرن و زود تموم میشه. خلاصه امسال هم آتیش بازی ندیدیم.
مدرسه اینجا مثل مدرسه تورنتو خیلی قانون و مقررات نداره اونجا اگه یه روز دخترم نمیرفت مدرسه حتما تماس میگرفتم یه بار پیش اومد که نتونستم زنگ بزنم از مدرسه باهام تماس گرفتن که چرا دخترت امروز نیومده مدرسه. دو روز پیش که دخترم رو نبردم مدرسه تلفن هم نکردم هیچ خبری هم از مدرسه نشد!
این ترم کالج نمیرم.
دیگه باید بشینم کتاب آئین نامه رانندگی رو بخونم برم امتحان بدم. تا اسمشو میارم دوباره سرم گیج میره.
انگلیسی دخترم داره روز به روز بهتر میشه و پیشرفت میکنه طوری شده که وقتی داره بازی میکنه یا وقتی میخواد غر بزنه همش به زبان اصلیه.
دیشب داشتیم ویدیویی که cheakpea گذاشته بود رو میدیدیم این همون جنی هست که بین بزرگترهای ما معروفه و مربوط میشه به سال 1968. رفتیم تو یوتیوب و چند قسمتش رو دیدیم خیلی با مزه بود چه خوب میشد که همه خانمها قدرت جنی (جینی) رو داشتن.




دلم آفتاب میخواد.

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

شپش در جهان اول

امروز حالم خیلی بهتر از روزهای قبل هست ولی هنوز خوب خوب نشدم فکر کنم تا آنتی بیوتیکهام تموم بشه خوب بشم.
این مدت با اینکه حال خوبی نداشتم ولی سعی کردم یه جورایی باهاش مبارزه کنم دو سه شب پیش جی پی اس رو تحویل گرفتیم و باهاش بیرون رفتیم یه کم هم سر به سرش گذاشتیم یه آدرس بهش دادیم هر چی میگفت بپیچ سمت راست ما گوش نمیدادیم دیگه چیزی نمونده بود باهامون دعوا کنه که بپیچ سمت راست.
یه بوستون پیتزا نزدیک خونمون هست که خیلی فضای جالبی داره تا حالا بوستون پیتزا نرفته بودیم یه مقدار گرونه ولی فضای خوبی داره.
ما برای تحویل جی پی اس پنج دلار اضافه بابت شیپینگ دادیم که بیارن دم خونه تحویل بدن چند روز پیش از Purolator تلفن کردن البته نوار ضبط شده یا همون مکالمه کامپیوتری بود که بیاین فلان آدرس بسته رو تحویل بگیرین. همسرم گفت ما پول شیپینگ دادیم که دم خونه تحویل بگیریم مسئولش گفته بود policy اینجا اینه که اگه تو آپارتمان زندگی میکنین خودتون باید بیاین تحویل بگیرین.
پریروز دخترم رو بردم مدرسه تو راه برگشت دیدم یکی از دوستای دخترم با مامانش داره برمیگرده خونه مامانش گفت تو کلاسشون head lice اومده دارم دخترم رو میبرم خونه. اومدم خونه زنگ زدم مدرسه گفتم مشکل چیه بیام دخترم رو بگیرم گفتن نه قراره بیان موهای بچه ها رو چک کنن اگه مشکلی باشه باهاتون تماس میگیریم. دیگه دیروز نبردمش مدرسه هم به خاطر شپش هم اینکه خودم حالم خوب نبود ولی امروز رفت مدرسه.
من نمیدونم شپش مگه مربوط به هوای گرم نیست؟ تو این سرما در این مملکت پیشرفته شپش از کجا اومده؟ الان تو دهاتای ایران هم دیگه کسی شپش نمیگیره.

۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

سال نو مبارک

سال نو میلادی رو خدمت همه تبریک میگم
امروز بعد از چند روز اومدم سراغ وبلاگم. از روز جمعه تا همین الان یه مرض به مرضهام اضافه شده اونم سرگیجه هست. دو بار رفتم بیمارستان اول گفتن سینوسهام چرکی شده و بهم آنتی بیوتیک دادن ولی این سرگیجه خوب نشد دیشب سی تی اسکن کردن گفتن مشکل مغزی نداری یه وقت ام آر آی هم قراره بهم بدن از یه دکتر متخصص نمیدونم چی چی هم برام وقت میگیرن که برم. دیشب یه آمپول بهم زدن برای سرگیجه یه دارو هم دکتره برام نوشت که از دیشب دارم میخورم ظاهرا گوشم مشکل پیدا کرده این که میگن گل بود به سبزه نیز آراسته شد ماجرای منه.
تا اطلاع ثانوی که حالم خوب بشه و رو به راه بشم نه سراغ کامپیوتر میام و نه پست مینویسم. پس فعلا خداحافظ