۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

گدایی

شلنگ ماشین لباسشویی سوراخ شده بود و آب میداد جمعه شب رفتیم canadian tire یکی خریدیم من از لاندری اینجا استفاده میکنم ولی میخواستم کفش بشورم کفش رو هم که نمیشه تو ماشین لباسشویی عمومی که ملت لباساشونو میشورن بشوری.
شنبه رفتیم تورنتو دخترم رو گذاشتیم مدرسه و خودمون با فلاسک چاییمون رفتیم فرویومال از تیم هورتونز شیرینی خریدیم و مشغول شدیم. یکی دو ساعتی رو اونجا گذروندیم. بعد رفتیم پینات پلازا همسرم موهاش رو کوتاه کرد بعد هم رفتیم سوپر خوراک برای خرید نون و پنیر.
دو سه بار دیدم که یه آقای مسنی دم در سوپر خوراک می ایسته و تکدی گری میکنه این هفته که دیدمش اول عصبانی شدم گفتم یعنی چی اینجا اگه بیکار هم بشی دولت بهت کمک میکنه ولی بعد به خودم گفتم کسی رو منع نکن آدم از زندگی مردم خبر نداره اینی که تو این سرما میاد آویزون مردم میشه و با خواهش و تمنا پول میگیره برای تفریح نمیاد اونجا ما که نمیدونیم چه شرایطی داره. حتی یه آقایی که چهره اش مثل افغانیها بود شروع کرد باهاش دعوا کردن که ما آبرو داریم این کار رو نکن .......
به محض اینکه مدرسه دخترم تعطیل شد گازشو گرفتیم اومدیم خونه و ساعت پنج و بیست دقیقه خونه بودیم تا رسیدیم خونه روی تخت غش کردم و دو ساعتی خوابیدم. نمیدونم چرا انقدر روز شنبه خسته بودم.
روز یکشنبه کفشها رو ریختم تو ماشین شست. ناهار هم هوس دمپختک کردم درست کردم کنارش هم چند تا میت بال یا همون گوشت قلقلی گذاشتم که صدای آقای همسر در نیاد. کلا یکشنبه از خونه بیرون نرفتیم نشستیم جلوی تلویزیون فیلم دیدیم و خواب بعد از ظهر کردیم.

هیچ نظری موجود نیست: