انقدر تنبليم ميشد پست بنويسم كه نگو الانم زوركي نشستم پاش كه اگه ننويسم همه چي يادم ميره. عرضم به حضور انور شما كه ما يه لانگ ويكند داشتيم كه همسر جان دو روز مرخصي هم بهش اضافه كرد و خيلي لانگ شد ويكندمون. دوشنبه تولد هزار سالگي ملكه بود و تعطيل رسمي. روز شنبه كه رفتيم تورنتو مدرسه گفت امروز بچه ها زود تعطيل ميشن دوازده و نيم بياين دنبالشون. ما هم تند تند كارهامونو كرديم و ديگه خريد سوپر خوراك رو با دخترم رفتيم بعدشم زود برگشتيم ولايت اينجا هم يه كم خريد كوچيك و بزرگ داشتيم يه سر IKEA رفتيم و بعد اومديم خونه.
يكشنبه هوا بسيار آفتابي و خوب بود با دوچرخه رفتيم تا درياچه و اومديم خونه وقتي رسيديم خونه ديديم حسابي تو آفتاب سوختيم از آفتاب شل و ول اينجا بعيد بود اينجوري ما رو بسوزونه. خلاصه به مهموناي روز دوشنبه گفتيم دارين مياين با خودتون كلاه و عينك و تجهيزات بيارين كه ميخوايم بريم كنار درياچه نسوزين.
دوشنبه مهمانهاي عزيز گرامي آمدن و ناهار جاتون خالي هم جوجه كباب درست كرديم هم كباب كوبيده. بعد از ظهر پياده رفتيم تا درياچه و برگشتيم و ساعت هفت و نيم هشت شب هم مهمانهامون رفتن.
تا يادم نرفته بگم كه هفته پيش چهارشنبه كه من مصاحبه داشتم شبش دخترم تب كرد چند روز قبلش تب كرده بود و خوب شده بود دوباره تب كرد ساعت دوازده شب بود كه رفتيم بيمارستان و سه يا سه و نيم بود كه از بيمارستان برگشتيم خونه دكتر براش آنتي بيوتيك تجويز كرد همونجا هم دوز اولش رو دادن خورد. هفته قبل دخترم خونه بود و مدرسه نرفت تا سه شنبه همين هفته.
سه شنبه دخترم رو گذاشتيم مدرسه و خودمون رفتيم سراغ خانم دكتر جديد كه پرونده باز كنيم. بعد رفتيم وال مارت براي زين دوچرخه من يه روكش گرفتيم كه يه كم راحت تر باشه همينطور يه لوسيون ضد آفتاب خريديم. هوا خيلي گرم بود اومديم خونه و تو خنكاي خونه ناهار خورديم و خوابيديم. اينجا خدا رو شكر air condition داريم براي همين هواي خونه مثل بهشته يه جوري خنك ميكنه كه آدم بدنش سست ميشه و دوست داره همش بخوابه وقتي هم ميخوابه ديگه دلش نميخواد بلند بشه.
چهارشنبه باز دخترم رو گذاشتيم مدرسه و اينبار با دوچرخه دو تايي رفتيم و يك ساعت و نيم بعد اومديم خونه. حسابي دوچرخه سواري كرديم. اومديم خونه يه دوشي گرفتيم و يه استراحتي كرديم و گفتيم خيلي كالري سوزونديم حيفه رفتيم ناهار مندرين و در حد خفگي خورديم.
روز پنج شنبه همسرم با خوشحالي رفت سر كار آخه ديگه بعد از پنج روز تعطيلي حوصله اش سر رفته بود. همون همكارش كه بهش دوچرخه بيست دلاري فروخته بود ديروز يه rack سه تايي دوچرخه (سه تا دوچرخه رو به ماشين نگه ميداره) هم داد به قيمت ده دلار كه اگه بخوايم از بيرون بخريم بالاي صد دلار قيمتشه.
ديروز (پنج شنبه) بعد از ظهر خوابيدم بعد رفتم دخترم رو از مدرسه آوردم بعد نشستم پاي كامپيوتر ايميلم رو چك كنم ديدم معلمم برام ايميل فرستاده كه سوپروايزر وال مارت باهاش تماس گرفته و راجع به من ازش سوال كرده. حالا كي با خودم تماس ميگيرن خدا ميدونه.