هي فكر كردم چي ميخواستم بگم يادم نميومد تا اينكه همين الان يادم اومد گفتم تا يادم نرفته بگم. همسرم از دانشگاه واترلو پذيرش گرفت براي فوق ليسانس هفته پيش رفتيم دانشگاهش كه با مدير گروه صحبت كنه و ببينه چه درسي بگيره امروز پنج شنبه سي ام سپتامبر هم اولين جلسه اي بود كه رفت سر كلاس البته دو جلسه رو از دست داده. منم به مديرم اعلام كردم كه اگر روز پنج شنبه بهم شيفت ميدن بين ساعت 9 صبح تا 5 بعد از ظهر باشه كه بعدش بتونم برم دخترم رو از مهد بگيرم.
وقتي وارد دانشگاه واترلو ميشي نصف دانشجوها ايرانين نصف ديگه چيني يعني اين دانشگاه به دو بخش تهران و شانگهاي تقسيم شده.
امروز تو محل كار دو بار ازم تست گرفتن. هر بار يكي از منيجرها يه سري جنس آورد دم صندوق من. بار اول فكر كردم واقعا داره خريد ميكنه داشتم خريدهاش رو اسكن ميكردم كه ديدم يه شكلات كوچيك تو جيب ژاكتي كه خريده بود گذاشته بود شكلات رو درآوردم و اسكن كردم. دو سه ساعت بعد براي بار دوم يه منيجر ديگه اومد گفتم بازم تسته يه جوري رفتار كرد كه فكر كردم اين بار واقعا داره خريد ميكنه يك عالمه جنس خريده بود و يك عالمه چيزاي كوچيك رو جاهاي مختلف قايم كرده بود و من همشون رو بغير از يكي پيدا كردم اون يكي هم خيلي كوچيك بود و تو جيب يه كاپشن بود من كاپشن رو از رو وارسي كردم چيزي حس نكردم فهميدم كه بايد توي جيبهاش رو هم بگردم. خلاصه هر دو تست رو قبول شدم و گفتن كارت عالي بود.