۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

تقویت زبان

دوشنبه کلاس ای اس ال ثبت نام کردم. کلاس کجاست؟ پایین خونمون. با چی میرم؟ با آسانسور. هفته ای دو روز ساعت شش تا نه شب. دیشب هم اولین جلسه کلاسم بود. اولین جلسه برای من چون نیمه دسامبر ترم تموم میشه و تعطیلات شروع میشه.احتمال داره ترم آینده کالج نرم هنوز معلوم نیست.
از کام وِیو یه خط تلفن تورنتو هم گرفتیم که با دوستان و بستگان تورنتویی در تماس باشیم.
چند روزیه که بی حالم یعنی تمام بدنم دستها و پاهام ضعف میرن و ذوق ذوق میکنن (یعنی ذوق و شوق الکی دارن) یکی دو روزه که با جدیت ویتامینها و قرص آهنم رو میخورم ببینم روبراه میشم یا نه.
یکی دو روزه که بجای اینترنت، تلویزیون نگاه میکنم خیلی خوبه بیشتر فیلم نگاه میکنم خیلی خوبه آدم چهار کلمه چیز یاد میگیره.
یه فرم مدرسه بهم داده بود که اگه خواستم پر کنم مربوط به خدماتی میشه که به مهاجرا میدن دیروز فرستادم مدرسه امروز از مرکز مورد نظر باهام تماس گرفتن و برای جمعه هفته آینده تو مدرسه دخترم باهام قرار گذاشتن و در ضمن بهم گفتن که تو زبانت خوبه و احتیاج به مترجم نداری (زحمت کشیدی بعد از یکسال و نیم).
این راهنمایی و رانندگی همچنان در اعتصاب به سر میبرن و سرویس محدودی میدن.
امروز صبح گفتم از این بیحالی در بیام رفتم نوفریلز نون بخرم دیدم اِه این حراجه یکی ورداشتم اِه اون حراجه یکی برداشتم خلاصه بیست و چند دلار خرید کردم و برگشتم خونه و با دست و پای ضعف کرده دراز کشیدم.
خدا خیر بده اونی رو که ماشین ظرفشویی رو اختراع کرد ایران که بودیم دو سه ماه داشتم بد عادت شدم حالا دوباره بعد از یک سال و نیم ماشین ظرفشویی داریم مال ما نیست روی خونه ست.
هر چقدر که تو مدرسه کانادایی بچه ها ملایم و خوبن تو مدرسه ایرانی پسر بچه ها وحشین ببخشید ولی از کلمه دیگه ای نمیتونم استفاده کنم چون واقعا وحشی هستن. دخترم گاهی یه چیزایی با خودش میبره مدرسه کانادایی و سالم برمیگردونه ولی وقتی میبره مدرسه ایرانی خراب و قراضه میارش خونه. اون هفته یه عروسک پیشی برده مدرسه ایرانی پسره همکلاسیش نمیدونم چطوری با مشت زده تو صورت این پیشی بد بخت که چشمش افتاده بود تو سرش دیشب چشمشو پیدا کردم گذاشتم سر جاش تا محکمش کنم. بهش گفتم مادر مدرسه ایرانی چیزی نبر.

هیچ نظری موجود نیست: