۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

کریسمس ایو

آدم دقیقه نودی اینجوریه دیگه هنوز سنتا برای این بچه هیچ کادویی نخریده بود ساعت دو بعد از ظهر همسرم اومد دنبالمون چون کریسمس ایو بود شرکتشون زود تعطیل شده بود رفتیم برلینگتون مال و ایستادیم تو صف که دخترم با سنتا عکس بگیره من یه چرخی تو مال زدم ولی اسباب بازی فروشی ندیدم بنابراین رفتم زلرز قسمت اسباب بازیها و کلی گشتم یه چیزایی دیدم ولی نمیدونستم کدوم رو بگیرم. شب قبلش یعنی چهارشنبه شب من و دخترم با هم یه کارت لیست آرزوها درست کردیم که دخترم با خط خودش برای سنتا نامه نوشت و من تزئینش کردم. نوشت یه عروسک میخوام یه خونه باربی میخوام. گفتم بهش پول رو هم بنویس سنتا شاید برات پول بذاره خودمون بریم هر چی دوست داشتی بخریم (میترسیدم نتونیم بریم خرید و این بچه بدون پرزنت بمونه) کارت رو گذاشت روی دراور اتاقش درخت کریسمس رو هم بردم گذاشتم گوشه اتاقش روی زمین که امسال سنتا کادوش رو کنار درخت کریسمس براش بذاره. خلاصه همینکه تو صف عکس با سنتا بودیم به همسرم گفتم دو تا خونه باربی دیدم یکیش رو انتخاب کن و بخر. یه وقتایی که تو تصمیم گیری و انتخاب در میمونم یه وقتایی که چه عرض کنم تقریبا همیشه از همسر جان کمک میگیرم. خلاصه سنتا رفت زلرز و یکی از اون دو تا خونه ها رو گرفت و برد گذاشت تو صندوق عقب ماشین.

از مهرک عزیز ممنونم بابت راهنماییش. بالاخره نوبت ما شد و یه فرم پر کردیم که عکس رو بلافاصله به آدرس ایمیلمون بفرستن. یه دونه عکس گرفتن و یه فیلم بیست ثانیه ای که سنتا از دخترم پرسید چی دوست داری سنتا برات بیاره اونم گفت پول و یادم رفت (بچه اون لحظه یادش رفت چی میخواست فقط پول یادش مونده بود) سنتا هم گفت سورپرایزت میکنم. شب که اومدیم خونه هر دو تاش رو دیدیم و برای خاله و مادر بزرگها فرستادیم.

بعد از گرفتن عکس با سنتا رفتیم فود کورت و از ژاپن غذای ژاپنی گرفتیم خوردیم و ساعت پنج اعلام کردن که مال تعطیله رفتیم یه گشتی تو شهر زدیم دیدیم خبری نیست جز چراغونی خونه ها بعد اومدیم خونه. من و دخترم زودتر اومدیم بالا و سر دخترم رو گرم کردم تا سنتا بیاد پرزنتش رو یه جا قایم کنه.

خوش به حال دخترم هنوز نمیدونه سنتا کیه منم نمیخوام بهش بگم تو همین رویا بمونه البته فکر کنم تا سال دیگه بفهمه که سنتا باباشه. خیلی اصرار داره شب بیدار بمونه سنتا رو ببینه براش تعریف کردم که نصفه شب وقتی همه خوابیدن و دیگه کسی بیدار نبود سنتا سوار رین دیرش میشه و خونه به خونه و پنجره به پنجره و اتاق به اتاق به بچه ها سر میزنه و لیست آرزوهاشون رو میخونه و یکی از اون آرزوها رو برآورده میکنه. تازه تو رین دیرش هیچ اسباب بازی نیست آخه مجیکه (جادویی) ولی اون دستش رو میکنه توش و یه اسباب بازی درمیاره. خلاصه گفت چطوری میاد تو؟ گفتم خوب مجیکه از پنجره رد میشه. گفت میخوام بیدار باشم ببینمش. گفتم تا همه مردم نخوابن سنتا نمیاد. و این شد که از بیرون که برگشتیم خونه ساعت شش عصر گفت من میخوام برم بخوابم. گفتیم بابا هنوز شب نشده و خلاصه ساعت ده میگفت بخوابین دیگه شب شده خودشم رفت تو تختش و بلافاصله خوابش برد وقتی مطمئن شدم خوابش سنگین شده پرزنتش رو گذاشتم کنار درخت کریسمس.

الان که دارم این پست رو مینویسم ساعت چهار صبحه بی خوابی زده به سرم و یک ساعتی میشه که بیدارم. نیم ساعت پیش دخترم از خواب بیدار شد و صدام کرد گفت چرا سنتا برام پرزنت نذاشته گفتم بخواب میذاره دوباره چند دقیقه بعد صدام کرد من و پدرش هر دو رفتیم تو اتاقش اشک میریخت میگفت سنتا برام پرزنت نذاشته یهو چشمش به جعبه افتاد و خوشحال شد خلاصه نصفه شبی خونه باربی رو از تو جعبه درآوردیم و قرار شد فردا اسباب وسایلش رو بچینیم این بچه هم خیالش راحت شد و رفت خوابید.
یه خبر خوش دارم خبر خوش هم اینه که از چهارم ژانویه راهنمایی رانندگی کارش رو شروع میکنه یعنی اعتصاب تموم شد حالا باید بشینم کتابچه رو بخونم برم امتحان بدم.

خیلی پر حرفی کردم. دیگه حرفی ندارم جز اینکه کریسمس همگی مبارک براتون روزهای خوشی رو آرزو میکنم.

۸ نظر:

تبعید نوشته های یک دانش آموز گفت...

ba salam
man afshin hastam
age khateretoon bashe ghabl az inke biyam canada azatoon darkhast karde boodam ke gheymat lavazem oltahriri ro vasam soal konin ke shoma ham marhemat karde boodin
sharmandam age dobare mozahem shodam
too comment ghabli arz karde boodam ke kheyli vaghte linketoon kardam va vali zaheran shoma bande ro dar kol hazf kardin. va comment bande ro ham neshoon nadade boodin
. haghighatesh oomadam soal konam age weblog bande mored khas ya napasandi dare ke baes hamchin axol amali mishe , begid ke hatman eslah konam

dar panahe hagh

شانتمیس گفت...

سلام آقای افشین
اصلا مورد خاصی نبوده فقط دارم یه سری تغییرات تو وبلاگم میدم.
موفق باشید

Unknown گفت...

salam
age fozooli nist , mishe begin chera ghesmat nazarate weblog blogfa ro gheyre faal kardin

شانتمیس گفت...

شما با این کار مشکلی دارین؟

baran گفت...

سلام شانتمیس! مثل اینکه رسما از بلاگفا خداحافظی کردی درسته ؟؟؟؟ منم بدم نمیاد که اینکار را بکنم! راستی کریسمس تو و خانواده گلت هم مبارک باشه!

شانتمیس گفت...

سلام
آره دیگه اینجا بهتره

Unknown گفت...

salam shantemis jan.man ham az taraf santa chand ta atashghal az dollarama kharidam baraye bacheham chon hamin tazegi yekalameh mano piadeh kardeh boodan az toys r us.shab ham kado kardam gozashtam too joorabeshun kenar takht .kholaseh sobh ke pashodan koli zogh kardan.khoshhalam ke dokhtareto bordi ax andakht hatman hesabi keif kardeh.yedafeh neveshteh boodi ke rafti ye mall to oakville ,az male burlington behtareh?esmesho misheh bezari?khoshhalam ke rahnamai ranandegi baz shodeh ,manam bayad beram g ro begiram.shomareye in aghaye keyvan ro ham barat mizaram tafarda.rastehs bayad yezareh begardam.movafagh bashi.

شانتمیس گفت...

http://oakvilleplace.shopping.ca/cambridge/jsp/index_flash.jsp?mallid=oak

از برلینگتون مال یه کم بهتره ولی از میپل ویو مال بهتر نیست. اونجا مهاجر بیشتر میبینی. محیط زنده و نسبتا شلوغی داره.