۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

خلاف به این بزرگی؟

شنبه شب پلازای ایرانیا بودیم از پلازا تا خونه بنده بدون گواهینامه رانندگی نشستم پشت فرمون و رانندگی کردم وقتی رسیدیم خونه اصلا انگار روحم شاد شد. راستش خیلی دلم برای رانندگی تنگ شده بود آخه من عاشق رانندگیم. از عید که ایران بودم و با ماشین مامانم رانندگی میکردم دیگه پشت فرمون ننشسته بودم. چه کنم که تنبلیم میشه برم گواهینامه بگیرم. ای تنبل ای تنبل

به قول شاعر

تنبلی آرد به چشمان تو خواب میکند آینده ات یک سر خراب

اینو همیشه پدر شوهرم میخونه.

هیچ نظری موجود نیست: