۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

کتابخونه مرکزی برلینگتون

دیروز فقط استراحت کردم و با دخترم درس خوندم. عصری همسرم اومد دنبالمون اول رفتیم یه دلاری چند تا چیز میخواستم خریدم یه پماد ویکس هم از یه دلاری خریدم بعد از داروخانه کنارش یه شربت اکسپکتورانت گرفتم و بلافاصله خوردم چون سرفه های خیلی بدی میکردم. بعد رفتیم کتابخونه مرکزی برلینگتون و عضو شدیم. من و دخترم رفتیم قسمت بچه ها همسرم هم رفت دنبال کتاب. من که نشستم پای کامپیوتر تا دخترم بازی کنه. خیلی زود چند تا دوست پیدا کرد و اونجا لباس بود لباس پرنسس پوشید و شروع کردن به بازی منم یه ده دقیقه ای پای کامپیوتر بودم و بعد رفتم پیش دخترم. همسرم کتابهایی که میخواست رو پیدا کرد و راه افتادیم. برای check-out هم میتونیم بریم پیش مسئولش هم میتونیم خودمون این کار رو انجام بدیم. این کتابخونه با کتابخونه فرویومال اصلا قابل مقایسه نبود خیلی مرتب تر و مجهزتر بود حتی کامپیوترهاش هدست هم داشت که اگه تو کتابخونه فرویومال بذارن سرِضرب همش غیب میشه. حتی قسمت بازی بچه ها خیلی خیلی بهتر بود. فقط ما پیاده نمیتونیم بریم کتابخونه چون به خونمون نزدیک نیست و باید حتما با ماشین بریم.
بالاخره با پماد ویکس و شربت یه کم حالم بهتر شد و دیشب تونستم بهتر بخوابم.

۴ نظر:

Unknown گفت...

salam shantemis jan khastam begam emshab az saat 7 ta 10 barnameye new year's eve da central park ke ferk mikonam too hamun mojtameye ketabkhooneye markazi hast bargozar misheh va ma gharareh berim baraye bacheha barnamehaye jalebi daran akhare shab ham atish bazieh,agar doost dashtin biain.

شانتمیس گفت...

مهرک جان ممنون از محبتت. بابای خونه بیاد ببینیم چی میگه. مرسی

jalinous گفت...

سلام شانتمیس عزیز سال نوی مسیحی بر شما مبارک . امیدوارم سال خوب و پرباری برات پیش رو باشه. ممکنه خواهش کنم کمی از برلینگتون و زندگی اونجا تعریف کنی؟ ممنونم

دلشدگان گفت...

سلام
سال نو مبارک، قبلا خودتون یه فیلم گذاشته بودین که پیاز را خالی کرد و شکر ریخت ، همین کار را با شلغم هم اگه بکنین خوب جواب می ده بخصوص برا گلو درد. انشالله زودتر خوب بشین.